مطهرهمطهره، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

مطهره هستی مامان و بابا

من هستم و یک دنیا عشق

تولد بهترین بابای دنیا

تولد تولد تولدت مبارک همسرم و بابایی جونی عاشقتیم  و  از صمیم قلبمون تولدت رو بهت تبریک میگیم البته توی وبلاگ دخترمون با یه روز تاخیر اخه میدونید دوست جونها دیشب جاتون خالی برای محمدم تولد گرفته بودم و دو روز بود درگیر آماده کردن مقدمات شام و غیره بودم مهمون هامون هم مامان و بابای همسرم و مامان و بابای خودم بودن . خیلی از اینکه دعوتم رو قبول کردن خوشحال بودم اخه به خاطر اینکه بچه کوچیک دارم هیچ کس نمی خواد اذیت بشم خدا رو شکر خانواده هامون خیلی درکم میکنن. خیلی دوست داشتم خواهر و برادر همسری هم بودن ولی آبجی که تهران زندگی نمیکنه و آخر هفته هم نبود بگم بیادو به داداشش هم نگفتم که غربت عمه جون رو زیاد اذیت ...
13 دی 1391

تولد آقا جون

سلام دوست جونی ها دیشب بازم تولد داشتیم اما این بار تولد آقاجون (پدر شوهرم)بود مطهره و پسرعموش امیر عباس                       اینجا گلم داشت به خامه های کیک انگشت میزد که مچش رو گرفتم. اخمش هم به خاطر همینه ...
12 دی 1391

نماز خواندن دخترم

امروز یه اتفاق جالب افتاد که یواشکی تونستم چندتا ازش عکس بگیرم. امروز سر اذان ظهر من داشتم توی اشپزخونه کار میکردم که متوجه شدم صدای مطهره نمیاد از پشت اپن نگاه کردم دیدم نازدخترم  جایی که همیشه بابا جون نماز میخونه مشغول نمازه. سریع دویدم و از اطاق دوربین و آوردم و ازش چند تا عکس انداختم اما وقتی متوجه حضورم شد اول خجالت کشیدو بعد برنامه ی همیشگی جیغ زدن برای تصاحب دوربین شروع شد. بچه م با یه ذوقی میگفت :  ماماز                 ...
7 دی 1391

سورپرایز بابا

سلام به همه جمعه شب مامانم زنگ زد و گفت دوشنبه شام بیایید اینجا مهمون داریم ما هم خیلی تعجب کردیم که وسط هفته" وسط امتحانها"و ...   این چه مهمونییه؟؟؟؟؟؟؟؟ من که چون سه شنبه مهمون داشتم نتونستم از صبح برم موندم تا همسر محترم از اداره تشریف آوردن و ساعت 7:30 بود که رفتیم. بعد از شام همه تو کف مناسبت شام اون شب بودیم که دیدیم مامان از اطاق با کیک و شمع اومد بیرون. خدا شانس بده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! واسه دامادش تولد گرفته بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!  خلاصه کلی هممون ذوق کردیم مخصوصا آدم ندیده هم باشه که چه بدتر ذوقش چند برابر میشه اینم چندتا عکس از اون شب       ...
6 دی 1391

فینگیلی مامان

قربونت برم که اینقدر نازخوابیدی اینجا دوماه بود که فرشته کوچولوم پا به دنیا گذاشته بود.       لبخندت رو قربون بای بای مامانی     عسلی خوابش میاد     مطهره و عروسک نازش       اینجا اولین باریه که با کالسکه میرفتیم بیرون       فدای اون لپای قشنگت مامانم   ...
3 دی 1391
1